+18کلـِـِـِـِـِـِـِـِـِـِـِـِـِـِـِـِـه(^^^)pook
?????? ?????


سلام به رفقای کله پوکم این وبلاگ امده حال همه رو خوب کنه
????? ?????
اینروزها حاجی فیروز سرزمین ما هم برای اشک ریختن آمده،

 
تو بگو خانه ی شادی کجاست؟


پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:قدیما,,,,,,,,, :: :: ??????? : amirhossein sharifi
قدیما هزار ساعت عشق بود و


یک بوسه یواشکی...

الان هزار ساعت بوسه علنی هست  و

 
دریغ از یه لحظه عشق...

پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:مادر!, :: :: ??????? : amirhossein sharifi

 

 

 

مادر!

گفنم :با مادر جمله بساز ...


گفت : من با مادر جمله نمی سازم ... دنیا را می سازم!



یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:خنده دار وخواندنی, :: :: ??????? : amirhossein sharifi

دکتر به بنده خدا گفت : زنت سکته ناقص کرده !
بنده خدا گفت : مرده شور برده هیچ کاریو کامل انجام نمیده
::
::
مأمور دهن بنده خدا رو بو میکنه ، میگه عرق خوردی . . . !؟
میگه ، نه به خدا زیاد حرف زدم دهنم عرق کرده . . . !

 

::
::
تو کیف پولم یه دونه یه دلاری دارم برا زمانی که شیشصد و خرده ای بود. الآن دیگه برا خودش مردی شده
::
::
تنها راه کاهش قیمت دلار یه چیزه!… من زندگیمو بفروشم برم دلار بخرم . تضمینی دلار میرسه قیمت اول انقلاب

::

ادامه مطلب



????? ???? ...

پیدا شدن پسته در آجیل یک ایرانی

شنبه 3 فروردين 1392برچسب:سنگ‌تراشی, :: :: ??????? : amirhossein sharifi

روزی سنگ‌تراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می‌کرد،

از نزدیکی خانه بازرگانی رد شد. در باز بود و او خانه مجلل باغ و نوکران

بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: «این بازرگان چقدر

ثروت دارد!» و آرزو کرد که او هم مانند بازرگان شود؛ در یک لحظه به فرمان

 خدا تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد.

 

وی تا مدتی فکر می‌کرد که از همه قدرتمندتر است تا اینکه روزی حاکم

شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه به حاکم شهر احترام می‌گذارند

حتی بازرگانان؛ مرد با خودش فکر کرد: «کاش من هم حاکم بودم، آن

وقت از همه قدرتمندتر میشدم!» در همان لحظه او تبدیل به حاکم مقتدر

شهر شد و در حالیکه روی تخت روان نشسته بود، مردم همه به او تعظیم

میکردند، احساس کرد که نور خورشید او را می‌آزارد و باخودش فکر کرد

که خورشید قدرتش بیشتر است. سنگ‌تراش این بار آرزو کرد که خورشید

بشود و تبدیل به خورشید هم شد، بعد با تمام نیرو سعی کرد که به

زمین بتابد و آن را گرم کند.

پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت، پس با

خود اندیشید که نیروی ابر از او بیشتر است و آرزو کرد که تبدیل به ابری

بزرگ شود و آن‌چنان شد. کمی نگذشت که بادی آمد و او را به این طرف

و آن طرف هل داد؛ این بار آرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی

 به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت با

خود گفت که قویترین موجود در دنیا صخره سنگ است و تبدیل به سنگی

بزرگ و عظیم شد. او همان طور که با غرور ایستاده بود ناگهان صدایی شنید

و احساس کرد که دارد خورد میشود. نگاهی به پایین انداخت وسنگ‌تراشی

را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است!

سکوت من هیچ گاه نشانه ی رضایتم نبود !

من اگر راضی باشم ، با شادی می خندم ! 

سکوت همیشه به معنی "رضایت" نیست

گاهی یعنی:

خسته ام از اینکه مدام به کسانی که هیچ اهمیتی

 برای فهمیدن نمیدهند، توضیح دهم

 

عکس رويايي جديد

 

 

درست است که بعضی ها بوده اند...

و بعضی ها هستند....

و خیلی ها هم بعدا می آیند . . .


اما من میخواهم عزیز ِ دل تو باشم . . . !

میدانی . . . ؟

Photo-skin.ir-Light155

 

با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا

بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی !

خـالی از هـرتشبیه و استعـاره و ایهـام

تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت :

دوستت دارمــ خاص ترین مخـاطب خـاص دنیـا

پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:تست هوش, :: :: ??????? : amirhossein sharifi

معمای زندانی (تست هوش)

 

شخصی درون زندانی حبس شده است. اتاقی که این شخص در آن نگاهداری می شود دو در دارد که یکی به سمت چوبه دار راه دارد ولی دیگری به بیرون زندان راه دارد و منجر به آزادی زندانی می شود. هر یک از این درها یک نگهبان دارد که یکی ازآنها همیشه راست می گوید و دیگری همیشه دروغ و هر دو از اینکه کدام در به کجا راه دارد و نیز از راستگویی یا دروغگویی نگهبان دیگر آگاهند.

 

زندانی ما حق دارد تنها یک سوال از یکی از نگهبان ها بپرسد و سپس یکی از درها را انتخاب کند. در ضمن نگهبان ها فقط با "بلی" یا "خیر" پاسخ می دهند. او چطور می تواند با تنها یک سوال دری که به سوی آزادی باز می شود را پیدا کند؟!

 

قبل از اینکه پاسخ را در انتهای صفحه ببینید کمی فکر کنید!

 

معمای زندانی (تست هوش)

 

 

 

 

 

 

معمای زندانی (تست هوش)


پاسخ:

فکرهاتون را کردید؟

 

ساده است (همیشه معما بعد از حل ساده است!). زندانی به سراغ یکی از نگهبان ها می رود و می پرسد:

 

"اگر من از نگهبان دیگر بپرسم که این در به سمت آزاد شدن باز می شود یا نه، او چه خواهد گفت؟"

 

اگر در مذکور، در ِ آزادی باشد، دو حالت پیش می آید:

1- یا نگهبان راستگو بوده، که او با توجه به دروغگو بودن نگهبان دیگر (که پاسخ خواهد داد : خیر) جواب می دهد: "خیر"

 

2- اگر نگهبان دروغگو باشد، جواب نگهبان دیگر ( بلی ) را برعکس خواهد کرد و او هم خواهد گفت " خیر"!

 

پس جواب "خیر" به معنای اینست که این در، به سمت بیرون زندان راه دارد! به همین ترتیب جواب "بلی" یعنی این در به چوبه دار ختم می شود.

 

 

بعضی از انسان ها کلن به خاص بودن علاقه دارند و در این راه از هیچ کاری دریغ نمی کنند تا جایی که حتی حاضرند درد هزاران سوزن خالکوبی را تحمل کنند و خود را به این شکلهایی که در تصاویر زیر مشاهده می کنید در بیاورند.

 

مرد ببری

اینکه آیا او دیوانه است یا نیست همه شک دارند! او تمام بدنش را به صورت پوست پلنگ خالکوبی کرده است، حتی قسمتهایی از صورتش نیز خالکوبی شده است.او. بقدری عاشق پلنگ است که خود را در یک جزیره متروکه حبس کرده است و شبیه به حیوانات زندگی می کند.جالب اینکه حتی روی دو پا هم راه نمیرود و شبیه به پلنگ روی چهار پا قدم برمیدارد!

مرد شیطانی

آقای اتین دومنت که یک منتقد و روزنامه نگار است پا را فراتر از خالکوبی بدن کرده است.او در زیر پوستش ایمپلنت های سلیکونی کار گذاشته است و به گونه ای شبیه به دیوهای جهنمی شده است.ضمن اینکه با استفاده از پلکسی گلاس سوراخ های زشت و وحشتناکی را زیر لب و گوشهایش ایجاد کرده است.



????? ???? ...
پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:خالکوبی عجیب, :: :: ??????? : amirhossein sharifi
چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:فتوشاپ آموزش, :: :: ??????? : amirhossein sharifi

اینا کار خودمه

چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:کدومی؟, :: :: ??????? : amirhossein sharifi

حالا کدومی؟

دانلود ادامه مطلب



????? ???? ...
چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:وبلاگم رو هک کردن, :: :: ??????? : amirhossein sharifi

دوستان وبلاگم رو هک کردن اما فکر کردن استاد شریفی هویجه روشون کم شد

سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:عکس جالب سری2, :: :: ??????? : amirhossein sharifi

 

 

 

 

 

 

به کوروش چه خواهیم گفت؟ ***** اگر سر برآرد ز خاک


اگر باز پرسد ز ما *****چه شد دین زرتشت پاک


چه شد ملک ایران زمین ***** کجایند مردان این سرزمین


به کوروش چه خواهیم گفت؟ *****اگر دید و پرسید از حال ما


چه کردید برنده شمشیر خوشدستتان ***** کجایند میران سرمستتان


چه آمد سر خوی ایران پرستی ***** چه کردید با کیش یزدان پرستی


به شمشیر حق نیست دستی


که بر تخت شاهی نشسته است ***** چرا پشت شیران شکسته است


در ایران زمین شاه ظالم کجاست *****هواخواه آزادگی پس چرا بیصداست


چرا خاموش و غم پرستید،های ***** کمر را به همت نبستید،های


چرا اینچنین زار و گریان شدید ***** سر سفره خویش مهمان شدید


چه شد عرق میهن پرستیتان ***** چه شد غیرت و شور و مستیتان


سواران بیباک ما را چه شد***** ستوران چالاک ما را چه شد


چرا ملک تاراج میشود ***** جوانمرد محتاج میشود


چرا جشنهامان شد عزا ***** در آتشکده نیست بانگ دعا


چرا حال ایران زمین ناخوش است ***** چرا دشمنش اینچنین سرکش است


چرا بوی آزادگی نیست، وای *****بگو دشمن میهنم کیست، های


بگو کیست این ناپاک مرد ***** که بر تخت من اینچنین تکیه کرد


که تا غیرتم باز جوش آورد ***** ز گورم صدای خروش آورد


به کوروش چه خواهیم گفت؟

 

گر دنیا به روی تو نمی خندد تو به روی دنیا بخند.

خنده بر هر درد بی درمان دواست.

اگر به مشکلات خودمان بخندیم از خنده روده بر می شویم.

سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:موسی مندلسون, :: :: ??????? : amirhossein sharifi

موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از شکل افتاده او منزجر بود.

زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند. دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به او نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید :

مرد زشتی که با یک جمله دختر زیبا را عاشق خود کرد+عکس

- آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود؟

دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت :

- بله، شما چه عقیده ای دارید؟

- من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند و خداوند به من گفت: «همسر تو گوژپشت خواهد بود»

درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم:

«اوه خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن»

فرمتژه سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید.

او سال های سال همسر فداکار موسی مندلسون بود.

نتیجه اخلاقی:

راست است که دخترها از گوش خام می شوند و پسر ها از چشم
اززمان تولد تا مرگ تمام نقطه گذاریها دست ماست

 

1 فروردين 1386برچسب:عکس جالب سری3, :: :: ??????? : amirhossein sharifi

 

 

 

خودروی ملی!!!

 

نابغه ام

 

خر کیف

 

 

 

 



????? ???? ...
???????


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 89
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 127
بازدید ماه : 1587
بازدید کل : 117527
تعداد مطالب : 1262
تعداد نظرات : 115
تعداد آنلاین : 1